شـ ـــهیــ ــد گـــ ــمـنــ ـام قـ ـطـعــه 53

اشعار مذهبی عبدالحسین مخلص ابادی

شـ ـــهیــ ــد گـــ ــمـنــ ـام قـ ـطـعــه 53

اشعار مذهبی عبدالحسین مخلص ابادی

مشخصات بلاگ

عشق تو بود دلیل سرودنم.........

عبدالحسین مخلص آبادی

: instagram.com
abdolhosein_mokhlesabadi

بایگانی

۱ مطلب با موضوع «مسلم بن عقیل» ثبت شده است


سجده ای عاقبت به خیرش کرد
آن زمان که غریب و تنها شد
لحظه ترک مسجد کوفه
متوسل به شویِ زهرا شد 
_________

تو امیر چه امتی بودی؟
اندک اندک شمارشان کم شد
تا شنیدند قوم و خویشِ توام
کاسه ای آب هم دریغم شد
_________

آشنایی ندید چشم ترم
تا بیاید برای هم دردی
بین این سی هزار کوفیِ مرد
غیر طوعه ندیده ام مردی
_________

چه سفیری؟چه نامه؟چه سفری؟
وقتی از حرف من گریزانند
وقتی از صبح زود گرمِ خرید
از حراجیِ نیزه سازانند
_________

نامه دادم به نامِ من افتاد
قرعه ی ناسزایِ مُطربِ شاد
مُسلمت را کشان کشان بردند
مجلس عیش و نوشِ ابن زیاد
_________

تا نگاهم به پشت بام افتاد
تا که دیدم بُکَیرِ حُمران را 
تا هولم دادو با سر افتادم
یادم افتاد درد طفلان را
_________

از ته دل دعای من این بود
یا که گلچین به غنچه ای نرسد
یا اگر دست روزگارش چید