سجده ای عاقبت به خیرش کرد
آن زمان که غریب و تنها شد
لحظه ترک مسجد کوفه
متوسل به شویِ زهرا شد
_________
تو امیر چه امتی بودی؟
اندک اندک شمارشان کم شد
تا شنیدند قوم و خویشِ توام
کاسه ای آب هم دریغم شد
_________
آشنایی ندید چشم ترم
تا بیاید برای هم دردی
بین این سی هزار کوفیِ مرد
غیر طوعه ندیده ام مردی
_________
چه سفیری؟چه نامه؟چه سفری؟
وقتی از حرف من گریزانند
وقتی از صبح زود گرمِ خرید
از حراجیِ نیزه سازانند
_________
نامه دادم به نامِ من افتاد
قرعه ی ناسزایِ مُطربِ شاد
مُسلمت را کشان کشان بردند
مجلس عیش و نوشِ ابن زیاد
_________
تا نگاهم به پشت بام افتاد
تا که دیدم بُکَیرِ حُمران را
تا هولم دادو با سر افتادم
یادم افتاد درد طفلان را
_________
از ته دل دعای من این بود
یا که گلچین به غنچه ای نرسد
یا اگر دست روزگارش چید